جدول جو
جدول جو

معنی پس فروختن - جستجوی لغت در جدول جو

پس فروختن(وَ)
فروختن خریده ای را به فروشنده
لغت نامه دهخدا
پس فروختن
چیز خریده را بفروشنده فروختن
تصویری از پس فروختن
تصویر پس فروختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نُ)
مصدر بوفروش. (آنندراج). عطاری کردن.
لغت نامه دهخدا
(طِ گَ دَ)
حسن فروشی کردن. زیبایی خود را به رخ دیگران کشیدن:
هر سروقد که بر مه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پی کار دگر گرفت.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(هََ ع ع)
فروختن قبل از موعد مقرر. فروختن پیش از فرا رسیدن زمان مقرر. بها ستدن قبل از تحویل و بدست آمدن جنس. پیش فروش کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ دَ)
مخفف رخ افروختن:
تو به بادام و پسته رخ مفروز
هیچ گنبد نگه ندارد گوز.
سنایی.
و رجوع به رخ افروختن و روی افروختن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ غَ زَدَ)
کاری پرزحمت یا فساد را به دیگری محول کردن، کسی را وکیل ادعای مشکل بر کسی کردن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بو فروختن
تصویر بو فروختن
عطاری کردن، مشک فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش فروختن
تصویر پیش فروختن
فروختن پیش از موعد مقرر پیش فروش کردن
فرهنگ لغت هوشیار